بدم میاد از کچلی.بنظرم همه کچلا ن. هایی که می گردن یه جایی پیدا کنن یا خودشونو قایم کنن یا کچلی شونو.دیدی شون؟همیشه بی اختیار کف دستشون و میکشن کف سرشون.یه وقتی بود فکر می کردماین کارشون برای اینه که ببینن تازگی مویی دراوردن یا نه.اما حالا به این نتیجه رسیدم که خودشونم میدونن ن.انگار یه جوراییی میخوان ستر عورت کنن.سخته ادم همیشه فکر کنه که ه.راستش من می دونم که به همین زودی ها کچل میشم.میدونم عاقبت این شوره ها کار دستم میدن(ویرگول)اما حقیقتش اینه که من با مو و بی مو همیشه این احساس ی رو دارم.این احساس که دارم دیدهمیشم .همه جوره دیده میشم.مثل یه در باز که هر کی میتونه سرک بکشه و پشتش و نگاه کنه.مثل کتاب باز که هرکی میتونه بخونتش.انگار هیچ چی من محفوظ نیست.مال شخص خودم نیست.
پ.ن:اقای چرمشیردیوانگی و جسارتتون ستودنیه.و(ترسناک)
دلم میخواست بدونم تا حالا خواب دیده این ماهی اس تو خواب.
پ.ن2:بنظرم این ی بیماریه.چرا همه چی بایئ باشه ؟چون همه چی واضح نیست و گاه ادم نمیدونه چی هست و چی نیست.دیوونه کنندس و همین باعث میشه که سرطان لباس بگیره.هی همه چی رو باشه. فقط بخاطر این که ادم بفهمه همه چی مثل قبل و اون هنوز چیزهایی که داشته و داره . تر و تر میشه تا دیگه حتی جلوی اینه هم مجبور نباشه فکر کنی چیرو داشت چیرو نداشت .چی محفوظه .چی نیست.زوال چند تا قدم برداشته و اینا.
درباره این سایت